شیطنتِ فسقلی :)

سلام همه کس مامانی، صبح دوشنبه بابایی تعطیل بود گفتیم بریم خیابان مطهری مرکز سونو کوروش، سونو گرافی شاید فسقلی رخ نشون داد بهمون، خلاصه با کلی استرس رفتیم، تکون میخوردی تو دلم ولی آقای دکتر گفت کوچولویی هنوز، نمیدونم چرا رشدت کمه،پ من هرچی میخورم کجا میره؟ دوست نداری؟ هیچی آقاهه گفت هفته ی دیگه بیاین، دست از پا دراز تر اومدیم خونه(: یک هفته گذشت و چون ایندفعه بعدازظهر بود بابایی نتونست مارو ببره و سه شنبه ساعت 4 با باباباقر رفتیم، خیلی با حیا بودی عشق مامان، آقاهه گفت جنسیت معلوم نیست، ((: وقتی گفت سالمی وقتی گفت ببین چ تکون میخوره خییییلی حس خوبی بود دعا کردم سالم هم ب دنیا بیای.و تجربه کنن همه این حسای قشنگ رو. فندقه مامانی چند وقتیه دل مامانی و بابایی آروم و قرار نداره برای آرامشمون دعا کن فسقلیه من.                  دوست داریم، زود بیا پیشمون وروجکه مامان و بابا شیطنتِ فسقلی :)...ادامه مطلب

ساعت 5 بعداز ظهرِِ و از بیرون میای خسته و کلافه از گرمای هوا و با بهم ریختگی خونه و سینک پر از ظرف و اتاق خواب پر از لباس اتو شده و تمیز ک روی تخت ریختی ک سر فرصت جا بدی رو به رو میشی،  انقدر خسته ای که نا نداری حتی به این همه شلوغی فکر کنی ولی خا شیطنتِ فسقلی :)...ادامه مطلب

ستاره اومده بالا ، حوصله اش سررفته میگم بری پایین ی سر ب مامی بزنیم . دست ب دست از پله ها میریم پایین و میشینیم ،  یک ساعت گذشته و شام سوپ دارن و باب میل جناب همسر نیست، -من ی سر میرم بالا و دوباره میام فعلا هنوز در رو نبسته ستاره هم پشتم میاد بالا. شیطنتِ فسقلی :)...ادامه مطلب